"دولت اسلامی" ، "عقلانیت جهادی" ( ۱ )
بمناسبت هفته دولت _ دبیرخانه " مدیریت جهادی" ، "مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهری" _ دانشگاه امام حسین ع _ ۱۳۹۳
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر برادران عزیز.
دوستان فرمودند عنوان بحث مدیریت جهادی است. در ذیل این عنوان خیلی از مباحث از جهات مختلف قابل طرح است. از جهت عقلانی، حقوقی، فنی، تجربی، از همه این ابعاد میشود راجع به این مسئله بحث کرد. حتی تاریخی. چون مدیریت جهادی فرع بر مدیریت اسلامی است در واقع پیشفرض آن این است که یک مدیریتهای عقلانی تجربی، مسائل دنیوی را دو جور میشود کرد یکی مسائل عقلانی تجربی که الهی است یعنی معطوف به اهداف الهی است با ترکیب ابعاد دنیوی و اخروی بشر مجموعاً راجع به بشر و مدیریت رفتار او برنامهریزی میکند یکی آن که الگوی سکولار مدیریت که آن هم عقلی تجربی است ولی به دنیا منهای آخرت به جسم منهای روح، به ابدیت، توجه میکند. اگر به اخلاق و حقوق هم توجهی دارد که البته دارد عرضی و فرعی است. توجه اصلی آن دنیوی است. یک تفاوت مهم بین مدیریت اسلامی و الهی با مدیریت الهی که البته خودش شقوق مختلفی دارد مکاتب مختلف سکولار در حوزه مدیریت داریم یکی نیست. ما یک نوع مدیریت غربی نداریم مکاتب و الگوهای مختلفی است ولی چرا میگویند و همه اینها را با یک پسوند غربی جمع میبندند برای این که یک وجه مشترک حداقلی در همه آنها اجمالاً در دوره رنسانس به بعد تا الآن وجود دارد که بخصوص در نیمه دوم قرن 19 و اوایل قرن 20 تئوریزه و آکادمیک شد. وجه مشترک همه آن مکاتب مختلف در حوزه مدیریت، اصالت دادن به دنیا و مدیریت امکانات و استعدادها و قوای دنیوی در جهت منافع و لذائذ دنیوی است که البته اینجا به لحاظ مبنا و انسانشناسی، روش، الگو و ارزشها خودشان طبیعتاً یک دست نیستند بنابراین ما یک مکتب مدیریت غربی نداریم ولی وجه اشتراکشان روشن باشد که اشتراک همه اینها با هم که یکی از وجوه تفاوت مدیریت اسلامی به معنای عام وجهادی به معنای خاص با مدیریت عرفی است یکیاش این است. آن وقت این اینقدر مهم است که خیلی آثار و شاخ و برگ دارد هم به لحاظ عملی و هم تئوریک و هم پراگماتیک خیلی در زندگی اجتماعی آثار دارد. بعضی از آثار آن را من اگر بخواهم اشاره کنم در یک مدیریت مسئله آموزش جدی و کافی است. در مدیریت دیگر آموزش جدی و لازم است اما کافی نیست. پرورش و تربیت هم ضرورت دارد. یعنی کافی نیست یک مهارتهایی و یک اطلاعاتی به دانشجوی مدیریت منتقل بشود لازم هست مهارتها لازم است منتقل شود. فهم مفهوم زمان، مکان، مدیریت زمان، تقسیم کار، تقسیم نیرو، جدول صحیح و عقلانی و تجربی برای مدیریت کار طراحی کردن، مدیریت زمان، مدیریت انرژی، مدیریت امکانات، یک وجه مشترکی بین هردوست. اگر کسی فکر کند که فرق مدیریت سکولار به ابزار و امکانات دنیوی توجه دارد مدیریت جهادی میگوید نه جمالت را عشق است بزن برویم! این اصلاً مدیریت اسلامی را نشناخته و اصلاً چنین کسی با مکتب قرآن و اهل بیت آشنا نیست. یکی از نقاط ضعف بزرگ ما هم که انشاءالله اشاره خواهم کرد همین است که بعضی از دوستان فکر میکنند این عقلانیت یک عنصر تشریفاتی است اگر نبود هم به اسلامیت مدیریت خیلی صدمهای نمیزند. مدیریت جهادی را بعضیها به اسم مدیریت هیئتی هم اسم بردند. مدیریت هیئتی دوتا معنا دارد یکیاش خوب و درست است و یکیاش غلط است. مدیریت هیئتی اگر منظور این است که بدون شیله و پیله و بدون دنگوفنگ و بدون بوروکراسی. به این معنا بله. اما مدیریت هیئتی به این معنا که بزن برویم، شد شد نشد نشد، برنامه، نظم، تقسیم کار، هرکی کرد کرد نکرد نکرد. این خلاف مدیریت اسلامی است. هرچه که حقالناس را و حقوق مردم را وقت مردم را، انرژی جامعه را، زمان و مکان را حرام کند هدر کند خلاف اسلام و خلاف شرع است ولو به اسم هیئتی و حزباللهی انجام شود. یک ریال از بیتالمال یا از حقوق خصوصی مردم، مردمی که در هر عرصهای با مدیریت ما سروکار دارند، مدیریت اقتصادی، فرهنگی، علمی، سیاسی، مدیریت خانواده، مدیریت تفریح، یک پارک، اگر با سهلانگاری، بیحوصلهگی، بیعرضهگی، بیمهارتی، بیعقلی، راحتطلبی، تنبلی، ولش کن، مهم نیست با این ادبیاتها وقت ملت را، وقت ارباب رجوع را، وقت یک نفر را، یا وقتش، یا اعصابش، یا آبرویش، یا نوع نگاهش به مسائل را چه برسد به حقوقش، حقوق مادی، حقوق معنوی، کرامتش، آبرویش، هر صدمهای با مدیریت غلط بزنی حقالناس است و در دنیا مسئولیت شرعی دارد در دنیا باید مجازات شوی و در دنیا قطعاً مجازات خواهی شد. اگر کسی بتواند... اسلام و اهل بیت(ع) این است. یک اسلام و اهل بیت قلابی برای خودمان درست کردیم تشیّع را خلاصه کردند در عزاداری و زیارت و یک تشیّع قلابی ساختند اصلاً با حرفهای ائمه کاری ندارند. روضه بخوان! چراغانی کن! کاری نداشته باش اینها چه میگویند! هزاران هزار روایت اهل بیت زمین مانده ما داریم درست خلاف آن عمل میکنیم، در بازارمان، در مدیریتهایمان، درخانواده هایمان، اسممان هم شیعه اهل بیت است! من مطمئن هستم با این روایات، اهل بیت از بسیاری از ما و کارهای ما در آخرت اظهار برائت میکنند! میگویند اصلاً اینها از ما نیستند. چنان که در روایتشان دارند «لیسوا منّا» چنین کسانی از ما نیستند «لست مِنّا» عین عباراتشان است. هرچه زیارت و عزاداری است شده سمبل تشیّع و علامت شیعه! دیگر لازم نیست... این آقا حرم میرود، مسجد میرود، لباس سیاه میپوشد، چراغانی میکند، اینها شیعه هستند. پس این همه روایات راجع به کوچکترین مسائل از اهل بیت(ع) چیست؟ روایت میفرماید اگر کاری را به تو سپردندو مسئولیت آن را به عهده گرفتی و در آن کار باید هزار ساعت باید وقت بگذاری برای مطالعه، 900 ساعت وقت گذاشتی خلاف شرع عمل کردی و مسئولیت شرعی دارد. یک ماشینی را میخواهی بسازی تحویل بدهی، یک دستگاهی را یا یک جلسهای را میخواهی اداره کنی، اگر در کوچکترین ابعادش آن کاری را که به عهده گرفتی درست انجام ندهی مسئولیت شرعی دارد. یک وقتی ما باید این را بفهمیم که مدیریت جهادی با حقوق مردم سروکار دارد، با آبرویشان، با وقت مردم، یک کاری را که الآن میتوانی بکنی و نکنی در مدیریت شهری مثلاً صبح میتواند آن را بکنی بگویی برو بعدازظهر بیا، عین عبارات ماست اینقدر روایات برای شما آوردم نمیدانم وقت میکنم بخوانم یا نه؟ که فرمود اگر رفع نیازها و حوائج مردم را، تأمین حقوق مردم را در مدیریت و حاکمیت اسلامی صبح بتوانی انجام بدهی بگویی عصر انجام میدهم در قیامت باید جوابگو باشی و در دنیا هم باید گوش تو را بگیرند اگر حکومت باعرضه باشد اگر حکومت علوی باشد و عرضه داشته باشد باید گوش تو را بگیرد و با اردنگی بیرونت کند چون گفتی صبح انجام میدهی چرا به عصر انداختی؟ روایات ما میگوید اگر کسی پذیرفته یک سدی را بسازد باید پانصد ساعت مطالعه دقیق میکرد ریاضی و زمینشناسی دقیق و... 450 ساعت کار کرد و این سد به جان و مال مردم صدمه زد یا بیتالمال یا اموال خصوصی مردم صدمه زد اینجا نه فقط یک خطای علمی در محاسبات اتفاق افتاده و خلاف عقل است نه تنها یک خطای مدنی حقوقی اتفاق افتاده باید او را به دادگاه برد بلکه یک خطای شرعی یعنی یک گناه اتفاق افتاده مثل زنا، مثل شرابخواری، مثل بینمازی. یک گناه است و در آخرت عذاب خواهی شد. یک کسی گفته من این بخش از کار را در این کارخانه و در این تشکیلات من قبول میکنم اگر این کار را با تمام قوای عقلی و ذهنی و تجربیاش انجام ندهد و کوتاهی بکند این مسئولیت نه فقط مدنی و حقوقی و نه فقط اخلاقی، بلکه مسئولیت شرعی و فقهی دارد. اگر بخواهید اینقدر از این روایات اهل بیت(ع ) برای شما میآورم که ده جلسه دیگر بگذاریم که فقط برایتان این روایات را بخوانم.
در یک سیستم مدیریت اسلامی، عقلانیت، تجربه، دقت و محاسبه درست از شریعت تفکیک نمیشود بلکه جزو احکام شرعی است. مدیریت جهادی یعنی مدیریتی که – حالا از این بُعد خاص عرض میکنم تا به ابعاد دیگر آن برسیم – با همه ظرفیت و قدرت و بااخلاص نه با بوروکراسی بازی و وقتم تمام شده ساعت کار زدم وظیفهام را انجام دادم دیگر بقیهاش چه میشود و... آنها دیگر به من مربوط نیست اینها جزو مدیریت جهادی هست خستگیناپذیر، خالص، فداکار، اگر دیگران به وظیفهشان عمل نکردند تو به وظیفهات عمل کن. چون در مدیریتهای رسمی میگویند که این کار 5 جزء داشت 2 جزء دیگری را باید انجام میداده ولی انجام نداده، لذا بنده دیگر مسئولیتی ندارم. این مدیریت غیر جهادی است. مدیریت جهادی میگوید که خب حالا آن دو نفر یک غلطی کردند این کار نباید زمین بماند من دو برابر کار میکنم و این کار را انجام میدهم ولو دیگران نفهمند. این بخشهایش بله. اما به یک بخش دیگر توجه کنید که بعضیها به آن توجه ندارند، دقیقترین محاسبات فنی و ریاضی در مباحث فوقالعاده مهم است جنبه شرعی دارد جنبه حقاللهی و حقالناسی دارد. یعنی یک مدیر مخلص بیعرضه مدیریت جهادی و اسلامی نیست ولو هرچه مخلص و فداکار باشد اصلاً 24ساعته بدود و حقوق هم نگیرد باز هم جهادی نیست. حضرت امیر(ع) در یک عملیات یک پلی را به یک کسی سپردند گفتند میخواهیم این پل را نگه داریم این نباید سقوط کند. گفت آقا خاطرتان جمع باشد. رفت بعد آمد گفت آقا ببخشید پل سقوط کرد! فرمودند بدم میآید از اینطور مدیریت. من به تو گفتم این پل نباید سقوط کند تو هم گفتی من مسئولیت آن را میپذیرم. دیگر نمیخواهم باز برگردی اینجا لبهایت آویزان باشد سرت را کج کنی و بگویی پل سقوط کرد! نباید سقوط میکرد. یک کاری را به تو سپردم باید درست انجام بدهی. از اینجور مدیرها بدم میآید. یعنی چه؟ یعنی عرضه، لیاقت، کارآمدی، مهارت، این جزو مدیریت جهادی است باید درست محاسبه میکردی باید درست فرماندهی میکردی، ضربه زدی، ما باید دوباره زحمت بکشیم همانجا را بگیریم. میتوانستی نگه داری و نگه نداشتی. اگر نمیتوانست حضرت امیر(ع) به او نمیگفتند. او میتوانست نگه دارد ولی به قدر کافی کفایت نشان نداد.
من یک برگهای آوردم، این دستنوشته یکی از دوستان و برادران ماست که در عملیات بدر شهید شد شهید حاج محمد طاهری بود که مسئول محور بود خیلی آدم شریفی بود من راجع به ایشان قبلاً صحبت کردم که ایشان قبل از عملیات بدر میخواستیم برویم سوار بلم شویم بیاییم که سی ساعت پارو زدیم و بعد لباس غواصی پوشیدیم آن طرف هور زدیم به خط، خط را شکستیم و بعد تا جاده بصره و بغداد و شرق دجله رفتیم و اتفاقاتی که در بدر افتاد که ایشان قبل از این که برای عملیات آماده شویم – میخواهم برای مدیریت جهادی یک مثال واضح برایتان بزنم – آن روزی که میخواستیم سوار بلمها بشویم و لباسهای غواصی را در بلم میگذاشتیم که فرداشب بپوشیم و وارد آب شویم. ایشان بچهها را جمع کرد موقع خداحافظی بود هرکس سوار بلم میشد میرفت میگفت برادران من سخنرانی بلد نیستم اما یک کلمه میدانم که این عالم خلق شد برای تولد و تولید انسان صالح و کامل. همه انبیاء برای همین کار آمدند. تمام انبیاء هست و اسلام. اسلام هست و امروز این انقلاب. انقلاب هست و این جنگ، سرنوشت انقلاب به جنگ مربوط شده، جنگ هست و این عملیات الآن، عملیات هست و امشب، امشب هست و شما. در این 6- 7 جمله همه چیز را گفت. بعد گفت ما داریم وارد بلمها و آب میشویم ممکن است فرداشب این موقع هیچ کدام از ما دیگر نباشیم و خود ایشان هم در همان عملیات شهید شد. گفت ممکن است نباشیم ما داریم میرویم که برنگردیم. خب این آدم اینقدر اخلاص دارد. حالا برای این که بگوییم در مدیریت جهادی چقدر دقت عقلی و محاسباتی هست همین آدمی که اینجور به همه گفت که ما داریم میرویم که برنگردیم و خودش هم برنگشت – این دستنوشته را دقت کنید خودش نوشته، خاطرات شب عملیات دیگری را در خیبر تعریف میکند – میگوید یکی از خاطراتی که از آن شب دارم این بود که برادر رحیم صفوی مسئول عملیات سپاه در جلسه گفت برادرانی که از سن 17 سال پایینترند در عملیات شرکت نکنند. برادر قاسمی مسئول گردان جبار گفت در گردان ما تعدادی از بچهها زیر 17 سال هستند ما به بچهها گفتیم که هرکس سنش زیر 17 سال است در عملیات اگر شرکت کند خلاف شرع کرده است و به فرماندهان لشکر و گردان گفته است من در این دنیا هم یقهتان را میگیرم و در آن دنیا هم مسئول شرعی هستید و باید جواب بدهید. بعد میگوید ما آمدیم در گردان گفتیم که هرکس زیر 16- 17 سال است باید از صف بیرون برود ناگهان این بچهها 5 نفر بودند چنان گریه کردند و التماس میکردند که ما باید بیاییم من از آنها خجالت کشیدم به مسئول تیپ آقای رفیعی که ایشان هم در عملیات مفقود شد گفتم آقا نمیشود من جلوی این بچهها را نمیتوانم بگیرم. خب همه ابعاد مدیریت جهادی در این آدم و در این طرز فکر هست
– آن حرفی که میخواهم عرض کنم این است – میگوید در خیبر 5 ساعت راه بود جهت تصرف روستای الصخره و روستای العُزیر و الاسکله. قرار بود لشکر نصر در این محور عمل کنند تیپ امام صادق(ع) که ما بودیم و فرماندهاش برادر عامل – که ایشان هم شهید شد – قرار بود خط را بشکنیم و العُزیر را بگیریم. تیپ امام صادق(ع) قرار بود جاده الاماره و بصره را ببندد. هدف این بود که جاده اماره قطع شود و حرکت ما به بصره آسانتر صورت بگیرد. عملیات خوب پیش رفت اطلاعات خوب کار کرده بود. لشکری با سه هزار پرسنل با قایقهای 8 تا 10 نفر به آب زدیم لطف خدا بود و اگر دشمن میفهمید با یک هلیکوپتر توپدار میتوانست کل لشکر را بزند ولی نفهمید. دست خدا با نیروهای ما بود. میگوید از 12:30 ظهر در 3/12/62 به طرف منطقه حرکت کردیم. هوا روشن بود. توی قایقها ناهار خوردیم. نماز ظهر و مغرب و عشاء را خواندیم. – این را گوش کنید مدیریت جهادی - بعد میگوید که امام پیام دادند در عملیات هرکس در مسائل امنیتی نظامی فرماندهی و اطلاعات کمترین سهلانگاری را بکند در خون شهدا شریک است. میگوید به تمام فرماندهان از طرف امام پیغام دادند که آنهایی که گشت شناسایی میروند آنهایی که فرمانده هستند آنهایی که مسئول توپخانه هستند آنهایی که مسئول شناسایی هستند، آنهایی که مسئول خط شکستن هستند، گردانهای پشتیبانی، امام پیام دادند بخصوص به فرماندهان، هرکس در مسائل امنیتی مدیریتی و نظامی سهلانگاری کند در خون شهدا شریک است. هرکس آگاهانه و حتی ناآگاهانه – این جالب است – و حتی ناآگاهانه در لو رفتن عملیات دخالت داشته باشد در قتل همه شهدا شریک است. یعنی مدیریت درست امنیتی و اطلاعاتی صورت نگیرد. بگوید آقا حالا برویم هیئتی است! خدا پشتیبان ماست توکل بر خدا برویم! توکل بر خدا دو جور است یک توکل بعد از انجام وظیفهتان است آن توکل است. یکی توکل بدون انجام وظیفه است آن توکل نیست آن تنبلی است آن خیانت است. توکل بر خدا برویم! کجا بروید؟ هر کدام از این بچهها جانشان به اندازه یک عالم میارزد کجا میگویی برو؟ میروند شهید میشوند میروند بهشت. خب آنها بهشت میروند ولی تو جهنم میروی و در خون آنها شریکی. بعد میگوید با این پیام امام به رزمندگان، یادم میآید امام این پیغام را آن موقع داد و قبلش هم داد. در والفجر 3 خیلی دقت کردیم حتی ماشینهای تویوتای سپاه را آرم جهاد زدیم گاهی بچهها میگفتند از جهاد یزدیم و... بسیار دقتها بالا بود بچهها خوب کار کردند تا برای انتقال به خط در شب عملیات تمام لشکر با کمپرسیها حرکت کردند هریک از دسته داخل یک کمپرسی. هیچ کس نفهمید. لشکر وارد منطقه محور عملیاتی شد حتی مردم منطقه نفهمیدند که این کمپرسیها خاک بار دارد یا آدم. اطراف به همه مشکوک بودیم شاید به همه خبر دهند بچهها آنقدر خوب حرکت کردند که تا بعضی از محورها حتی پس از شکستن خط، دشمن نفهمید که خط شکسته، مدتی طول کشید تا صبح فهمید. اما در والفجر مقدماتی دقت نکردیم، خیلی چیزها را مراقبت نکردیم و باید محاسبه میکردیم و بعد ایشان میگوید که ما به بعضی از بچههایی که مسئول شناسایی و رعایت مسائل بودند به آنها گفتم که شما باید روز قیامت جواب بدهید چون شما این کار را میتوانستید باید ساعت شناسایی میرفتید چرا 50 ساعت رفتید؟ تو میتوانستی یک کاری کنی مهمات درست مصرف شود توی لحظه خاص مهمات کم نیاید چرا مدیریت نکردی که در آن لحظه حساس یک مرتبه در یک محوری، درست مدیریت جهادی نکردی. فکر کردی مدیریت جهادی یعنی این که من هم با بچههایم میآیم جلو شهید شویم! نه فقط این نیست. میگوید به برادر فلانی گفتم – که او هم شهید شده – گفتم تو آن شب میتوانستی طبق این حرف اما طوری مدیریت کنی که مهمات درست به موقع دست بچهها برسد. در همان عملیات این برادر ما هم شهید شد و مراحل بعد از همان عملیات. خب حالا این تعبیر خیلی مهم است. من این را عمداً خواندم که مسئله عقل و تجربه و نظم و برنامهریزی، اینها تکلیف شرعی است. مدیریت جهادیاش معنیاش این نیست که همینطور بگو الله اکبر برویم جلو و یک کاری را انجام بدهیم باید بیش از غرب در مدیریت دقت کنیم. این آمریکاییها، صهیونیستها و جهان سرمایهداری در مدیریت دقیق عمل میکنند. در جزئیات فکر میکنند برنامه میریزند مدیریت جهادی در این جهات نباید از اینها عقب بماند. ما سمینار رفتیم کانادا، دانشگاه تورنتو دعوت کرده، 30- 40 نفر پروفسورها از کانادا و انگیس و آمریکا همه آنجا آمدند. آن آقایی که میزبان است مسئول دپارتمان فلسفه دین در کانادا بود که یک چهره جهانی بود خودش هم یکی از تئورسینهای یک جریان وسیع کلام جدید و الهیاتی در غرب بود. اول جلسه که ما نشستیم اولاً واقعاً یک ربع دیر رفتم دیدم به من چپ چپ نگاه میکنند. آمد جلو میپرسد یک ربع که در ایران عادی است. اگر کسی یک ربع تأخیر کند سروقت و زودتر از بقیه آمده است. دیدم اینها دم در ایستادند هی نگاه میکنند و نگرانند! گفت آقا ببخشید چه اتفاقی افتاد؟ گفتم هیچ اتفاقی. گفت کجا بودید چه شده؟ گفتم هیچی ما این مسیر از هتل تا اینجا را به جای این که با ماشین بیاییم محاسبه کردیم یک ربع – بیست دقیقهای میرسیم محاسبهمان اشتباه بود پیاده نیم ساعت طول کشید! دیدم همه یک نگاه عاقل اندر سفیهی به ما کردند و حق هم داشتند. واقعاً خجالت کشیدم. بعد نشستیم رئیس دپارتمان یک چهره بینالمللی بود دیدم روی دیوار توی همان دانشگاه نقشهاش را کشیده روی، دیوار دارد نشان میدهد که اینجا اتاق جلسه است، این بغل دوتا دستشویی داریم یکی اینجاست یکی اینجاست، این اتاق اتاق قهوه برای استراحت است این جا فلان است و... گفتم این را نگاه کن سمینار بینالمللی استاد و رئیس دپارتمان دارد جای مستراح با نقشه و جدول به مردم نشان میدهد! بعد یک مقدار فکر کردم دیدم کار درستی دارد میکند این با خودش حساب کرده که سهتا نصفه روز اینجا سمینار است بقیهاش هم که کمیسیون است هر کسی 10 دقیقه وقت صحبت کردن دارد. حالا اگر همین را من نگویم این 20 دقیقه فقط دنبال دستشویی میگردند که پیدا کنند. این یعنی مدیریت ابزاری. چرا غربیها بر دنیا مسلط شدند برای این که اینها در این 150 سال گذشته یاد گرفتند روی جزئیات برنامهریزی کنند ولی ما فقط به کلیات فکر کردیم. ما روی کلیات و اهداف باید فکر کنیم به لحاظ مبنایی، اخلاقی، حقوقی، شرعی، الهیاتی، با همان دلیل باید روی جزئیات برنامهریزی کنیم. چرا پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) میگویند «إذا عمل شیئاً» هر کاری، نکره است، مطلق است یعنی هر عملی، هر کاری که مؤمن به عهده میگیرد ولو میخواهد بند کفشش را ببندد اصلاً میخواهد برود قبر بکَند یا برود برج بسازد. میخواهد موشک بسازد یا ماشین بسازد، میخواهد تولید گندم بکند هر کاری «إذا عمِلاً عمَلاً» فرمود اگر میخواهید مؤمن را بشناسید این است که «اَتقَنَه» آن کار را متقن انجام میدهد یا «اَحکمَه» آن کار را محکم و حکیمانه و درست انجام میدهد یعنی روی جزئیات آن فکر میکند. هرکس روی جزئیات عمل با دقت محاسبه کند و برنامهریزی کند سناریوها را پیشبینی کند که من این حرف را میزنم بعد ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد؟ بعد آنها ممکن است چه بگویند بعد ممکن است این چه کار کند بعد طرف ما میخواهد چه بگوید هرکس میخواهد سناریوهای بیشتری را پیشبینی کند و برایش طراحی کند این مدیریت عقلانیتر است. موفقتر است، تجربیتر و کارآمدتر است. حالا از کجا به بعد علاوه بر کارآمدی بحث حقّانیت و بطلان وسط میآید. از یک جایی به بعد این که علاوه بر این که شما بُعد عقلانی و تجربی و کارآمدیاشرا مراعات میکنی بُعد اخلاقی و حقوقیاش را هم رعایت کنید. غرب با این یکی کاری ندارد غرب عقل ابزاری را علیه حقوق بشر و علیه دیگران برای حاکمیت خودش در این 100- 150 سال به کار برده است. خب نانش را هم برده، دنیا را تا الآن غارت کردند. در تفکر اسلامی، مدیریت اسلامی و جهادی این است که همان عقل و تجربه و دقتی که غرب دارد و بیش از آن، همانها را داشته باشی منتها در خدمت اهداف درست و ترکیب کن توأم با اخلاق و حقوق، توأم با شریعت، توأم با رضای خدا، هدفگیری خدا و آخرت. نه با اهداف شیطانی، با اهداف رحمانی. نه این که الآن توی ذهنها اینطوری است مدیریت دو دسته است یکی مدیریت غربی سکولار فاسد اومانیستی خیلی بد است ولی اینها زرنگ و دقیق هستند روی جزئیات برنامه میریزد بعد اینها ارباب میشوند عوضش بعداً میرود جهنم! یکی هم مدیریت اسلامی جهادی است هدفت هم الهی باشد ولی دقت در جزئیات، در محاسبه؛ عقل، تجربه، اینها نه، اینها دخالتی ندارند. الآن دنیا اینطوری تقسیم شده مدیریت اسلامی و جهادی یعنی معنویت، مدیریت غربی اومانیستی سکولار یعنی عقلانیت. خود این تفکیک عقلانیت از معنویت یعنی سکولاریزم. خود ما و شما سکولاریست هستیم. چون گفتیم عقلانیت و تجربه و نظم و امور دنیوی برای مال شما ! امور اخروی و معنویت برای ما. اینها بدفهمی است. مدیریت جهادی و اسلامی تمام مزایای مدیریت سکولار را دارد باید داشته باشد بیش از آنها هم باید داشته باشد. اهل بیت(ع) میگویند یکی از علائم مؤمن «تقدیرالمعیشه» است. تقدیر المعیشه یعنی اندازهگیری عقلانی و مدیریت صحیح همه امور دنیوی. یعنی مدیریت صحیح انرژی، زمان، وقت، مکان، قوا، استعدادها، امکانات، اینها را درست مدیریت کن. خودمان، خودمان را هرز نبریم، خودمان خودمان را خنثی نکنیم. هی هر بار از صفر شروع نکن، تجربه انباشته داشته باش، تجربه انباشته را به روش عقلانی مدیریت کن، درست تقسیم کار کن. درست تقسیم وقت کن، در جزئیات فکر کن نه فقط کلیات. نه این که او بگوید در جزئیات فکر کن ما بگوییم جزئیات مهم نیست در کلیات فکر میکنیم! نخیر، هم جزئیات و هم کلیات. آن فقط آموزش مهارتی را توجه دارد ما هم باید آموزش مهارتی را توجه کنیم بیش از آنها، با توجه به تجربه جهان، هم در کنار آموزش مسئله پرورش است. فقط علم به مفهوم ذهنی و حصولی نیست. علم مفهومی نیست، مسئله تربیت و انسانسازی است. کادرسازی. غرب هم میگوید در مدیریت کادرسازی. منتها منظور از کادر یعنی پیچ و مهرههای ماشین مدیریت. مدیریت اسلامی هم میگوید کادرسازی. منتها این کادر هم آموزش است هم پرورش است. این قبل از این که نیروی صنعتی یا اقتصادی یا مدیریتی باشد قبل از آن یک انسان است. انسانیتش از مهارتش کمتر مهم نیست بیشتر مهم است. این یک فرقش است. تفاوت دیگر این دوتا مدیریت این است که او بیشتر به رفتار اجتماعی تقریباً منحصر میشود در مدیریت اسلامی علاوه بر رفتار و قبل از رفتار اجتماعی روی مسئله اخلاق انسانی هم حساسیت هست. ببینید در مدیریتهای سکولار میگویند مدیر با نیروهایش باید دلشان را به دست بیاورد به آنها برسد. میگویند اگر بیگانگی باشد و او احساس کند که این تشکیلات، تشکیلات او نیست منافعی است که به او ربطی ندارد او فقط دارد مصرف میشود. او همدلی نمیکند. برای این که بیشتر برایت کار کند و همدلی کند به او احترام بگذار. خب او دارد به رفتار اجتماعی فکر میکند او هم میخواهد دل طرف را به دست بیاورد اما برای چی؟ برای استثمار بیشتر. این میشود مدیریت دنیامحور و سکولار. مدیریت اسلامی میگوید تو علاوه بر آموزش و پرورش، مدیریت، نظارت، بازخواست باید به فکر این نیرویت باشی. چرا؟ نه فقط به دلیل رفتار اجتماعی بلکه به دلیل اخلاق انسانی. اخلاق اسلامی. تو انسانی او انسان و بنده خداست. شما هم بنده خدایی. شما با هم برادرید. درست است فرمان میدهی او فرمان میدهد اما شما برادرید. یک امّت و یک خانواده هستید نگران او باشی همانطور که نگران خودت هستی. نه این که او بیشتر برایت کار کند، بله وقتی تو اینگونه رفتار کنی او بیشتر کار خواهد کرد اما تو نباید اینگونه رفتار کنی. در واقع هدف، غیر از فایده است! شما فایدهای که به آن احترام بگذاری این است که او در آن دستگاه بیشتر کار میکند اما غرض تو نباید این باشد. غرض تو چیز دیگری باشد اما او فایدهاش و یکی از نتایجش این است که غرض غیر از نتیجه است. غرض منظور شماست، نیّت و انگیزه شما به عنوان مدیر است نتیجه یا فایده خروجی کار شماست ولو این که شما هدف اصلیتان آن نبوده. البته به آن توجه هم داشتید.
در مدیریت و تعلیم و تربیت مادی، آدمها را تربیت میکنیم برای این که رفتار اجتماعیشان را در تشکیلات اصلاح و کنترل کنیم. فقط مدیریت رفتار اجتماعی است. در مدیریت اسلامی و جهادی مدیریت باید به اخلاق قبل از رفتار، به باطن در کنار ظاهر توجه کند. تفاوت دیگر این است که در مدیریت مادی، انسان وسیله است. در مدیریت جهادی و اسلامی، انسان، هدف است. کارخانه و جامعه وسیله است. خودِ انسان و رشد انسان هدف است. آن اصالت دارد. اصلاً کل این عالم برای انسان است. خداوند میفرماید کل این عالم را من آفریدم برای این که آدم تربیت شود و الا اگر این را حذف کنیم همهاش چرخش تهوعآور شب و روز است. همهاش تکرار بیمعنی است. تفاوت دیگر این است که در یک مدیریت، هدف فقط آسایش است، هدف مدیریت اسلامی و جهادی آسایش هم هست اما قبل از آن و مهمتر از آسایش، کمال و آرامش است. در یک تفکّر تأمین لیاقت هدف است و کافی است. لیاقت و مهارت در نیروی کار، تحت امر مدیریت کافی است که ایجاد شود. در یکی، علاوه بر لیاقت و قبل از آن، فضیلت هم مورد توجه است. آدم پیچ و مهره نیست توی ماشینی که شما مدیر آن هستی من مدیر آن هستم. در یکی روح حاکم بر یک مدیریت پراگماتیسم است. عملزدگی است. من باید فوری نتیجه محسوس و مادی آن را ببینم در یکی، نگاه به انسان و مدیریت، رادیکالتر است، به ریشهها کار دارد. رادیکالیستی است به این معنا که به ریشه و بنیانها هم توجه دارد البته به عمل و نتیجه توجه دارد. اسلام یک دین فقط نظر و باطن نیست دین ظاهر و عمل هم هست به حدی که میفرماید «الایمانُ هوالعمل». اصلاً ایمانی که نتیجه بروز عملی ندارد ایمان نیست توهم است باید نتیجه ایمان بیرون در عمل دیده شود. در این عمل فردی و اجتماعی. شما وقتی میتوانید بگویید این شهر یک شهر دینی است که در بیرون در رفتار مردم و مدیریتها دین دیده شود. دین چیست؟ رعایت حقوق همدیگر، امانتداری، اینها که می گویم روایات است. عمل به وعده و تعهد، رعایت حقوق همدیگر، دروغ نگفتن به همدیگر، بازار دینی در روایات ما دیده شود نباید گفته شود. بازار دینی از نظر ما بازاری است که موقع نماز اذان میگویند مسجد هم یک عده میآیند نمازجماعت میگویند از نظر ما این یک بازار دینی است. در روایات ما گفتهاند اگر میبینید یک جایی نماز میخوانند و روزه میگیرند فریبشان را نخورید بسا که عادت به نماز کردهاند اگر یک وعده نماز نخوانند وحشت میکنند چون عادت کردهاند! بعد میگوید پس از کجا بفهمیم که یک جامعه و بازار دینی است؟ میفرماید: یک) ترازوهایشان را ببینید درست کار میکند یا نه؟ کیل و پیمانه. کلاه هم را برمیدارند یا نه؟ جنس قلابی به هم میدهند یا نه؟ دو) دروغ میگویند یا نه؟ کسی در آن بازار دروغ نمیگوید؟ قسم میخورند یا نه؟ چانه میزنند یا نه؟ به وعدهشان عمل میکنند یا نه؟ امانتدار هستند یا نه؟ روایات ما اینها را میگوید و میگوید این بازار شیعه و دینی است، مؤمن هستند. یکیاش هم این است که بله، اذان میگویند بروند نمازشان را هم بخوانند. این اتفاقاً آسانترینش هست نماز اول وقت خواندن که کار سختی نیست امانتداری سخت است دروغ نگفتن سخت است از سود حرام گذشتن سخت است، ربا نخوردن سخت است. الآن چقدر در همین بازارهای ما از همدیگر ربا میگیرند. خب مدیریت دنیامحور جهتگیری ندارد، جهتگیری ارزشی اخلاقی و حقوقی ندارد آزاد آزاد است هدف فقط سود است – حالا من راجع به این صحبت میکنم – در مدیریت اسلامی، تعلیم و تربیت یک تعهد اخلاقی و حقوقی است و اصل است یعنی سود مطلق، هدف مدیریت اسلامی نیست، بلکه سود مشروط و سود متعهد به اخلاق و حقوق هدف این مدیریت است. یعنی پیروزی مادی به هر قیمتی را نمیخواهد. این همان حرفی است که امام میگفت ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه، که بعضیها بد فهمیدند و هنوز هم بعضیها بد میفهمند خیال میکنند دو گروه هستند بعضیها میگویند امام گفته اصلاً به نتیجه فکر نکن برنامهریزی نکن بزن بریم! این نیست، این که خلاف شرع است. یک عده هم از آن طرف گفتهاند که این حرف امام غلط است خب اولاً حرف امام نیست حرف خدا و انبیاست. امام که حرف خودش را نگفته حرف آنها را گفته است. بعضیها هم فکر کردند ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه، یعنی عقل و نظم و برنامهریزی، ولی مهم نیست نتیجه چه میشود! مثل این است که طرف در جنگ بگوید ما میخواهیم عملیات کنیم مهم نیست که پیروز میشویم یا نه؟ مهم نیست که خط را بشکنیم یا نشکنیم، جلو برویم عقب برویم! اصلاً خود عملیات برای عملیات! کی گفته عملیات برای عملیات؟ جنگ برای جنگ؟ کی گفته تکلیف ماست؟ اصلاً عملیات تکلیف شد بخاطر آثار آن. چون اگر عملیات نکنی این اتفاق الف میافتد و اگر نکنی این اتفاق ب میافتد. پس نتیجه مهم است. ما نتیجه را بررسی میکنیم بعد میفهمیم که حالا برای رسیدن به این نتیجه حالا تکلیف چیست؟ حالا که فهمیدی تکلیف چیست همه محاسبات را هم کردی، میروی و به لحاظ مادی شکست میخوری و به نتیجه هم نمیرسی. فرق این دوتا تفکر که ما مأمور به تکلیف هستیم یانتیجهایم اینجا معلوم میشود نه قبل از عملیات که انگار یکی گفته به نتیجه فکر نکن، محاسبه نکن، با کله توی دیوار برو! یکی هم گفته نخیر محاسبه کن! نه، آنجا فرقی نداریم ما اندازه هم حداقل باید محاسبه کنیم فرق آن بعدش است که وقتی که شکست خوردی، اویی که گفت ما مأمور به نتیجه هستیم نابود شده و باخته! میگوید عجب غلطی کردیم که چی؟ اویی که من مأمور به تکلیف بودم، تکلیف من هم این بود که همه محاسبات را بکنم بفهمم چه عملی چه نتیجهای دارد حالا با توجه به نتیجه تکلیف من این است من باید بروم! حالا رفتم به این نتیجه نرسیدم. حالا که نرسیدی ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه. یعنی چه؟ یعنی بنده شکست نخوردم. من کوتاهی نکردم. خدایا بر پیروزی و شکست هر دو سپاس. هر دویش برای تو بود. ما در همین عملیات بدر، بعد از دو – سه روز خط سقوط کرد، بیش از 70 ساعت منطقه زیر بمباران شیمیایی بود آمدیم عقب، مجروح بودیم عقب آمدیم و یک عده شهدا هم همانجا ماندند همین شهید برونسی و شهید طاهری و شهید چراغچی. البته چراغچی مجروح شد او را بردند عقب، بعداً شهید شد. آمدیم عقب در همان اورژانس پشت خط بودیم یک پیام از طرف امام(ره) آمد آنجا اولین بار این جمله امام که گفت برادران برای عملیات بعد آماده شوید کمربندها را محکم ببندید شما مأمور به پیروزی نبودید شما مأمور بودید که ببینید وظیفهتان چیست انجام بدهید شما به وظیفهتان عمل کردید پیروزید اگر ما مأمور بودیم که در همه عملیاتها پیروزی قطعی مادی داشته باشیم پس اکثر انبیاء و اولیاء معصیتکارند! چون اکثرشان به پیروزیهای مادی محسوس فوری نرسیدند پس همهشان معصیتکارند. اینها را باید درست فهمید. یکی هم مفهوم واقعگرایی و آرمانگرایی است. در مدیریت غیر اسلامی و مدیریت مادهمحور، به اسم واقعبینی واقعگرا میشوند. واقعگرایی غیر از واقعبینی است. آرمانگرا باید واقعبین باشد و باید بفهمد که واقعیت چیست همینطوری که چشمها را ببندد و برود این آرمانگرا نیست این احمق است. کسی که چشمهایش را میبندند واقعیتها را، تهدیدها را، فرصتها را، خطرها را اینها را محاسبه نمیکند و چشمهایش را میبندند و همینطور جلو برود این آرمانگرا نیست این احمق است. خوارج اینگونه میجنگیدند. اگر فرمانده خوبی مثل علیبنابیطالب داشتند خط میشکستند بعد که همینها با علی درافتادند حضرت امیر(ع) فرمود اینها را که من فرماندهی و مدیریت میکردم و خط میشکستم جلو میروم حالا که میخواهند خودشان بکنند یادتان باشد فردا که عملیات شود ما کمتر از دهتا شهید میدهیم اینها کمتر از ده نفرشان زنده میمانند. خوارج، شهادتطلب بودند نمازشب خوان بودند اهل دنیا نبودند احق بودند. روح جهادی داشتند مدیریت جهادی نداشتند. ببین چه جنگی بوده! فقط با مدیریت و فرماندهی حضرت امیر(ع) و الا آنها کمتر از بقیه اینها... چون آنها سپاه علی بودند، اینها همه مثل هم میجنگیدند. خب یکی این که واقعگرایی غیر واقعبینی است. واقعگرایی روی محافظهکاری و تسلیمطلبی و سازشطلبی است. میگوید واقعیت این بگذار همینها باشد اصلاً برای چه انقلاب بکنیم؟ خب واقعیت هم این بود که صدام آمد گرفت. واقعگرا باید بگوید که دوتا عملیات رفتیم یک عده شهید شدند ولش کن! این یک واقعیت است. اما واقعبین میگوید واقعیت را ببین اما آرمان تو آن است و برای آرمانت برنامه بریز. تو مأمور به آرمان هستی، واقعبین باش عمل کن؛ شکست خوردی خوردی؛ دوباره عملیات بعدی؛ میرویم تا پیروز شویم و شدیم، همینطوری شد که جلو رفتیم. مدیریت اسلامی، واقعبین در مقام توصیف و برنامهریزی است. ایدهآلیست در مقام هدفگیری، دنبال ایدهآلهاست. آرمانگراست. مدیریت جهادی یعنی رئالیست، واقع بین در محاسبات و توصیف شرایط. ایدهالیست در برنامهریزی. مدیریت احمقانه واقعبینی ایدهالیست، واقعبینی در توصیف صحنه است و نمیفهمد چه خبر است در رؤیا و خیال و خواب حرف میزند! بعد در عمل مجبور میشود که کمکم به جای واقعبین، واقعگرا هم بشود یعنی تسلیمطلب بشود. در مدیریت مادی، رسالت توجیه انسان است در نظام و بافت کلی جامعه یا آن تشکیلات. اما در این یکی، شما فقط انسان را نباید در جامعه توجیه کنی و توضیح بدهی، انسان را در کل نظام خلقت باید ببینید و توضیح بدهید و توجیه بکنید. در یکی، هدف نهایی آن فقط تمدنسازی است یعنی سختافزار برای رفاه اجتماع است. در یکی، علاوه بر تمدن و مهمترین از آن، روح تمدن یعنی فرهنگسازی است. فرهنگ هم مهم است. تمدن بدون فرهنگ درست حتی اگر مجهز باشد مضرّ به حال انسان است. در یک مدیریت، جامعه مدنی میسازد. جامعه مدنی یعنی مدینه بدون فضیلت، هدف اصلاً فضیلت نیست بلکه هدف سود است. مدیریت اسلامی امّت میسازد. فرق است بین امّت و جامعه. جامعه مدنی دنیامحور، خودمحور است و بر اساس پروتکلهای اجتماعی با هم همکاری میکنند. امّت هیچ کس هدفش فقط خودش نیست. در یکی اساس، بودن انسان، ثبات و جمود انسان است. در یکی اساس، صیرورت انسان است، تحول و تکامل و شدن انسان است. یعنی مدیریت جهادی اسلامی خروجیاش با آنهایی که واردش شدند به لحاظ انسانی فرق میکنند. واقعاً جبهه جنگ یکی از همین چیزها بود. در جنگ، ما چقدر بچههایی داشتند که آدمهای عادی و زیر عادی آمدند و آدمهای فوقالعاده بیرون آمدند. این را شما بهتر از من میدانید ما الآن هرجا موفقیت داریم هنوز ثمرات جنگ است. امام(ره) گفت این جنگ برای ما نعمت است، بعضیها نفهمیدند. ما الآن هرجا پیشرفت داریم نظامی، علمی، پزشکی، فیزیک، شیمی، جرقه همه اینها در جنگ زده شده است. خودباوری، جرأت و جسارت. همین پیروزیهای ما در همین مطنقه که خود غربیها امروز میگویند قدرت اصلی ایران است خب این از کجا آمده؟ این هم جز ثمرات و برکات جنگ بقیهالسلف جنگ و جهاد است. محصولش اینهاست. یکی میگوید زیربنای فکر، فقط علم به مفهوم آگاهی ذهنی است. یکی میگوید علم لازم است کافی نیست. حکمت. حکمت که بیاید علم به معنای خاص، ساینس هم در دل آن جا میگیرد. آن فقط دانش است است هم دانش است هم بینش. اینها تفاوتهای این دو نوع مدیریت است. از داخل آن فقط روشنفکر به معنی اصطلاحی بیرون میآید، از توی این روشنبین و بصیرت بیرون میآید غیر از انترکتوئل است، انترکتوئل یک چیز است، روشنبین یک چیز دیگر است. او فقط امکانات موجود را میفهمد، این علاوه بر این، هدایت میکند. در آن مدیریت جهانآگاهی رشد میکند در این مدیریت، علاوه بر جهانآگاهی خودآگاهی رشد میکند. در تعلیم و تربیت و مدیریت اسلامی. در یکی انسان قوی ساخته میشود در یکی انسان قوی صالح ساخته میشود. او به صالح و فاسد کاری ندارد او فقط باید قوی باشد انسان قدرتمند. مجهز، مرفه. این میگوید رفاه و تجهّز و قدرت، در خدمت صلاحیت، انسان خوب، او میگوید انسان مقتدر کافی است این میگوید انسان خوب، صالح. او میگوید تسلط بر محیط طبیعت و جهان کافی است این میگوید تسلط بر محیط طبیعت لازم است کافی نیست. تسلط بر خویش و محیط خویش از آن لازمتر است. مدیریت انسان از مدیریت طبیعت توسط انسان ماهر مهمتر است و هر دویش باید با هم باشد نه یکیاش. یکی انسان را در خدمت خودش به صلاح جامعه قرار میدهد یکی انسان را در خدمت جامعه به صلاح خودش! در هر دویش هم خدمت است هم صلاح و فساد است، اما خدمت به کی و صلاح؟ جابجا میشود. در یکی علم مدیریت مادی کاملاً محافظهکار است میخواهد معمولاً آنچه که هست را حفظ کند ممکن است آنهایی که سر سفره مینشینند عوض بشوند ولی اوضاع باید همینطور بماند. در مدیریت اسلامی مدام به باید و نباید هم شما فکر میکنید علاوه بر هست و نیست. لذا مدام باید مدیریت اسلامی و جهادی مدیریت انقلابی است. انقلابی نه به معنی بیکلهای و کلهشقی و بیحساب و کتابی. انقلابی به این مفهوم که من وضع موجود هرگز راضی نیستم. دائم دنبال اصلاحات بیشتر است، دائم امر به معروف و نهی از منکر میکند. دائم اشکالات و انتقاداتمان را ببینیم و کم کنیم تا میتوانیم حذف کنیم.
تفاوت این دوتا تیپ مدیریت را اگر بخواهم بگویم و جمعبندی کنم و بعد چندتا روایت برایتان عرض کنم. در تعریف سود است. چون همه میگویند مدیریت عقلانی مدیریتی است که منافع حوزه تحت مدیریت تأمین بشود و الا مدیریتی که به منافع آنها نینجامد که این مدیریت عقلانی نیست این چه مدیریتی است اصلاً فرق یک مدیریت احمق و مدیریت عاقل در این است که منافعات بیشتر است یا ضررت بیشتر است؟ تشکیلاتی که سودش به ضررش نیارزد یعنی ضررش بیشتر است یا مساوی است، این تشکیلات اصلاً عاقلانه اداره نمیشود. روایت جالبی دیدم که میفرماید تشکیلاتی که و جامعهای که فردایش از امروزش و امروزش از دیروزش بهتر نیست هم بهتر به لحاظ مادی، یعنی محاسبات عقلانی، هم بهتر تربیتی و اخروی، فرمودند بدانید که آن جامعه سر جایش نایستاده دارد عقب میرود «فهو مغبون» تشکیلاتی که امروز نسبت به دیروز اشکالاتش کمتر نشده، کارآمدیاش بیشتر نشده، صلاحش از فسادش بیشتر نشده، اهل بیت میفرمایند این تشکیلات فشل است! این دارد سقوط میکند خودش نمیفهمد. اگر مساوی بود، این خیلی اصل مهمی در مدیریت جهادی است. این یعنی هر روز بهتر از دیروز. یعنی اگر دیروز واقعی، نه دیروز اعتباری، هم دیروز 24 ساعت قبل، در تشکیلات تحت مدیریت من، ادمهایی که میآمدند از هر 100 نفر، 30 نفر ناراضی بیرون میرفتند حالا یا سوء تفاهم یا حقشان ضایع میشده یا حقشان ضایع نمیشده، بینظمی و بیحساب و کتابی بوده و بالاخره معلوم نمیشده که حساب چیه، کی به کی است! اگر این تشکیلات که دیروز 30 درصد ناراضی بودند امروز 25 درصد نشود طبق روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در مدیریت اسلامی و جهادی یک مدیریت غیر اسلامی بلکه غیر عقلانی است این دارد سقوط میکند. اگر دیروز حقوق صد نفر را پاسخ میداد امروز 110 نفر نکند، این تشکیلات اسلامی نیست بلکه دارد عقب میرود و عقبگرد میکند دارد سقوط میکند چه برسد به جاهایی که امروزشان از دیروزشان خرابتر باشد! ناراضیها بیشتر باشند! حقوق پایمال شده بیشتر! انرژی هدر رفته و سرمایههایی که دارد حرام میشود بیشتر! بعد میدانید از جیب خودمان که نمیدهیم اصلاً نمیفهمیم چقدر شد! نظام سرمایهداری غرب یکی از چیزهایی که فهمید این بود که هرکسی از جیب خودش بدهد بخش خصوصی، تا بفهمد که اگر یک جایی عقلانی رفتار نکردید هزینه و خسارتش را خودت باید بدهی، بده، هرچی میخواهی بده! اگر میخواهی خودت سود کنی چه کار کن؟ درست مدیریت کن. سود ببر. هرچه بردی بردی. اتفاقاً در روایات ما به این قضیه تأکید شده، فرمودند هرکسی در مدیریت خطا میکند هزینهاش را باید خودش بدهد نه ملت! حتی در مدیریتهای عمومی و دولتی. منتهی از این طرف شیر نفت است، پول مفت است، مخصوصاً در کارهایی که مادی محض نیستند. حالا یک وقت یک کارخانه باید محصول بدهد زود میفهمی که دخل و خرجش چطوری است؟ در کارهای مدیریت فرهنگی و تربیتی، معلوم نیست کی دارد درست عمل میکند و کی نمیکند؟ دکتر و مهندس اگر خطا کنند خب زود معلوم میشود چهارتا مریض بمیرد میگویند آقا چطوری است که شما 6تا مریض عمل کردی 4 تای آن مُرد؟ مشکلی داری؟ تو چطور مهندس یا تشکیلاتی هستی که دهتا سد ساختی سه تای آن نشتی دارد؟ تو یک مشکلی داری. اما در علوم انسانی و مباحث فرهنگی و تبلیغات اسلامی نشتی که هیچی، درّه هم باز بشود کسی نمیفهمد! هی بودجه میآید! آقا چه کار کردی؟ ما کارهایمان را کردیم ما به تکلیف خودمان عمل کردیم! یعنی ما مأمور به نتیجه نیستیم ما مأمور به تکلیف هستیم. تکلیف و نتیجه را اینطوری معنا میکنند نه آنطوری که عرض کردم امام میگوید. اینها مأمور به هزینه هستند که بیلان کار بدهند. خب حالا این یک مسئله.
اصلاً در تعریف این دوتا مدیریت، "سود" دو جور تعریف میشود. تعریف علمی سود و منفعت چیست که مورد اجماع باشد؟ تئوریپردازان سنت لیبرال سرمایهداری که امروز مدعی اصلی مدیریت در جهان هستند و در دانشگاهها حرفهایشان را تدریس میکنند بعد هم میگویند آقا ببینید ما اینجاها این کارخانه را ساختیم این کارها را کردیم این کار را کردیم. البته الآن دوران افول سرمایهداری است دوران قرن 19 و اوایل قرن 20، دوران اوج اینها بود حالا دارند مدام ضعیف میشوند. سوراخها و نشتیها در آن تشکیلات خیلی زیاد شده است. اقتصاد خود غرب، سرمایهداری به شدت دارد فشل میشود. اروپا و آمریکا اقتصادشان مطمئن باشید تا 30- 40 سال دیگر نمیتوانند اداره کنند. همین الآن هم اگر جنگ راه نیندازند نمیتوانند اداره کنند. مدام جنگ راه میاندازند. از این طرف به آن طرف! اینها مدام زمین بازی را عوض میکنند و هی بازی را به هم میزنند. تورم داخلی را به جهان منتقل میکنند. پول جعلی قلابی و بدون پشتوانه چاپ میکند. با ربا و نفت و سرمایهداری و جنگ و تهدید دارند خودشان را اداره میکنند و الا اقتصاد سرمایهداری از هم پاشیده است ولی حالا برای این که علنیتر بشود در آینده این قضیه 99 درصد و 1 درصد را بیشتر خواهیم دید. و بعد به شما بگویم در اروپا و آمریکا، عملاً یک انقلاب اجتماعی سیاسی و اقتصادی اتفاق افتاد یعنی ملتها توی خیابانها ریختند حالا اینها سرکوبشان کردند منتها در سرکوب کردن هم اینها هوشمندانه عمل میکنند بقیه جاهای دنیا همینطوری مخالفینشان را سرکوب میکنند. نعره، سروصدا، بدو بیا، اینها هوشیارانه یک جوری طرف را با خشنترین صورت خفه میکند ولی این قدر هوشیارانه که کسی نمیگوید اینها سرکوب شدند در حالی که واقعاً سرکوب شدند. شکنجه هم میکند زندانی هم میکند، تحریم هم میکند، ایمیلها را هم کنترل میکند، با دوربین هم همه رفت و آمدها و همه کارها را از همه جای دنیا بیشتر میکند ولی هوشمندانه! هیچ خبری در ظاهر نمیبینی اما باطنش را میبینی. فرق دوتا مدیریت! مدیریت باطل که هوشمندانه عمل میکند، مدیریت مسیر حق که هوشمندی ندارد. آنوقت در روایات ما حضرت امیر(ع) چقدر از این گلایه کردند میگویند من چه کار کنم؟ من دهتای شما را حاضر هستم بدهم یکی از آدمهای معاویه را بگیرم! من حاضرم معامله کنم. دهتای شما را بدهم یکی او بدهد. چون اون یکی آدمهایی که دور و بر او هستند اولاً صددرصد هرچه میگوید به حرف گوش میکنند بحث نمیکنند شما من هرچه میگویم از اول تا آخر من باید به شما جواب پس بدهم. عمل نمیکنید. دوم این که اینها سر آن حرفها متحد و تشکیلاتی عمل میکنند وقتی معاویه میگوید بروید این کار را بکنید دیگر اینها متشکل میروند شما دهتایی باهمدیگر دهتا حرف میزند این او را قبول ندارد او این را قبول ندارد میگوید من حاضرم دهتان را با یکی از اینها معامله کنم. در منطق مادی وقتی که عقلانیت تعریف میشود اولاً حریم عقلانیت تفاوتهای مدیریتهای جهادی و اسلامی با مدیریت مادی. حریم عقلانیت در آن تفکر محدود و فقط مختص به مهندسی ابزار است تنظیم وسایل برای میل به مطلوبات صرفاً اقتصادی و شخصی. در تفکر مدیریت اسلامی و جهادی، حریم عقلانیت، شاملتر و عامتر از این حرفهاست که حالا در روایت میگویم چند دسته عقلانیت داریم. در یک حوزه مدیریت، قدر مانور عقل در حوزه اهداف فقط در مقیاس کلی حیات و مدنیت نیست آن جا حق چون و چرا ندارد شما ببینید حقانیت در تعریف لیبرال و سرمایهداری نمیگوید از اهداف سؤال کن. میگوید هدف عقل ندارد هدف غریزی است، لذت است، سود است، به توچه که چی از چه لذت میبرد؟ یک تشکیلات یا یک آدم عاقل آن است که وسایل و ابزار بهتری را برای رسیدن به هدفش هرچه که هست انتخاب میکند چون دیگر نباید راجع به اهداف سؤال کنی که کدام اهداف عقلانی و درست است و کدام غلط است؟ در مدیریت اسلامی هم از عقلانیت اهداف میپرسند و هم از عقلانیت ابزار میپرسند. یعنی هم هدفتان باید عقلانی باشد هم وسیلهتان. او میگوید فقط وسیله باید عقلانی باشد. عقل ابزاری چیز بدی نیست یک عقل اسلامی است روایات در عقل ابزاری خیلی داریم بحث این است که عقل ابزاری لازم است اما کافی نیست. بعضیها میخواهند به سکولاریسم فحش بدهند عقل ابزاری را مدام تخریب میکنند. ما مقدار زیادی روایات در باب عقل ابزاری داریم که برای شما میخوانم. دیگر این که در منطق مادی، ارزشها و اخلاق وارد حوزه مدیریت نباشد بشود. مدیریت ارزشی و اخلاقی معنا ندارد یعنی شما در مدیریت تصمیم اخلاقی و ارزشی لازم نیست بگیری. شما فقط بر اساس سود و منافع تصمیم میگیری. این وسط یک کسی ظلم شد، ارزشهایی زیر پا گذاشته شد. در مدیریت اسلامی مهم است چون در آن تفکر، فلسفه معرفتشناسی، عقل قدرت داوری درباره ارزشها را ندارد اصلاً از "هیوم" به بعد همین را میگویند حتی "کانت" هم که آدم اخلاقی است همین را میگوید. میگویند عقل از اخلاق جداست دانش از ارزش جداست. باید و نباید اخلاقی و حقوقی از هست و نیست علمی جداست. تفکیک حقایق از اعتباریات. یکی از معانی آن همین است. ما در مدیریت و واقعیت با مفاهیم علمی سروکار داریم. مفاهیم علمی چی هستند؟ در مقام توصیف، محسوسات و تجربه. در مقام توصیه هم سود. همین و بس. غیر از این هرچه بگویی چرند است! برو شب شعر، شعر بگو. برو توی مسجد و کلیسا موعظه کن. آنها مذهب است اخلاق است، آنها ایدئولوژی است اینجا جای علم است. این تعریف از علم، تعریف از سود، تعریف از حق. اما در منطق اسلامی، تعیین هدف بستگی به امیال و هنجارهای شخصی یا ملی یا گروهی و صنفی فقط ندارد ملاک دارد. ملاک عقلی برای ارزیابی اهداف داریم. دیگر این که در حوزه ارزشهای اخلاقی عقل داوری میکند، در مستقلات عقلیه به طور مستقل و در غیر مستقلات به کمک وهم داوری میکند یعنی حوزه مدیریت ارزشی و غیر ارزشی دارد فقط مسئله عقلانیت عملی مطرح نیست. دانش از ارزش جدا نیست به هم مربوط هستند. ریشة ارزشها موضوع دانش هستند اما نه فقط دانش تجربی و حسی. ببینید باید و نباید ارزشی، حقوقی و اخلاقی هم نوعی هست و نیست است منتهی هست و نیست غیر حسی و فراحسی. هست و نیست متافیزیک است هست و نیست عقلی – اخلاقی است یعنی همانطور که در عالم ماده علم فیزیک میگوید علم شیمی میگوید که مثلاً آب صددرجه گرم شود میجوشد، اگر الف، الف پس آنگاه ب. یک قانون علّی تجربی حسی، حالا میآییم در حوزه سعادت و شقاوت انسان. فقط عرصه فیزیک نیست متافیزیک هم دخالت میکند. آنجا هم همین را میگوییم یک قانون علّی میگوییم. میگوییم اگر ج، پس آنگاه دال. یعنی چه؟ یعنی اگر خیانت کنی پس آنگاه این آثار را در دنیا و هم در ادامه حیات در آخرت میبینی. اگر این عمل را انجام بدهی این آثار را میبینی. این باید و نباید حقوقی که میگوییم ارزشها هم دانش است منتهی سنخ دانش، دانش متافیزیک است. فیزیک نیست. خب میخواهم بگویم اینها در مدیریت تأثیر دارد این که بگوییم مدیر مؤفق کسی است که سود تشکیلاتش را بیشتر کند بعد میگویی که آدمهایی که این وسط له میشوند ظلم؛ حق و باطل، روشوه، اینها چی؟ نه دیگر اینها چیز نیست! ما اینها را میگذاریم توی ترازو وزن میکنیم! ما پول را میگذاریم توی ترازو وزن میکنیم! اما شقاوت و سعادت و این حرفها چیه؟ حوزه عقل در مدیریت اسلامی غیر ارزشی نیست. حوزه ارزشها غیر عقلانی و غیر علمی نیست. فرق دیگرش این است که، یعنی در مورد بهای اخلاقی که توی مدیریت جامعه اسلامی در ازای میل به شادی و سود میپردازی و جامعه در ازای نیل به رفاه میپردازد عقل در مورد این بهای اخلاقی حق اظهار نظر دارد اما در آن تفکر ندارد. چون در آن تفکر، انسان علیالاصول یک موجود غیر منطقی غریزی است فقط به لذت و سود میاندیشد. عقل اگر هست فقط قوه محاسبه در خدمت غرائز و امیال است صلاحیت فرماندهی کل ندارد. این را بدانید که در مدیریت اسلامی عقل در اتاق فرماندهی کل است روی هدف باید حرف بزند روی مسائل و ابزار هم حرف بزند. در مدیریت مادی عقل در اتاق فرماندهی کل نیست بلکه فقط در اتاق فرماندهی عملیاتی است یعنی تا فرماندهی عملیاتی عقل میآید توی اتاق فرماندهی کل قرارگاه مرکزی عقل نمیآید اینها که میگویم عین حرفها و استدلالهایشان است. حالا فرصت نیست که من یکی یکی بگویم چه کسی چه میگوید؟ آنجا عقل حداکثر، نظمدهنده به تجربیات ماست در مدیریت اسلامی وجهادی، عقل علاوه بر این که به تجربه میآید باید نظم بدهد و ما متأسفانه در این قضیه ضعف داریم عملیات تجرید و انتزاع در کلیات و ادراک حقایق غیر حسی یعنی عقلی شهودی اینها در این منطق، تصورات شاعرانه و لفاظی نیست. یک بحثی در حوزه معرفتشناسی هست به نومونالیزم که حتماً شنیدید اصالت تسمیه که واقعیت آن چیزهایی است که میتوانید روی آنها اسم بگذارید و صدایشان کنید و آنها را بنامید چیزهایی است که ما بهازای مادی باید داشته باشد و الا شناختن آنها علم نیست. و بعد در واقع یک پیششرط پوزیتویستی برای عقل و علم دارند. حالا در فرهنگ اسلامی ما عقلانیت در چند سطح داریم. من بخش آخر عرایضم بعضی از روایات را برای شما بخوانم. دو دسته روایت است بعد در خدمت دوستان هستم. یکی این که در حوزه اخلاق و حقوق، مدیریت اسلامی چه نگاهی به نیرو و آدمهای تحت فرمانش دارد؟ این آدمها فقط نیرو نیستند اینها انسان و برادر تو هستند و حقوق و اخلاق اینها مهم است. نحوه مباحثی که مستقیماً سود مادی ندارد ولی مدیریت اسلامی و جهادی به آنها کار دارد.
هشتگهای موضوعی